کتاب «مادر ایران» در اهواز رونمایی می شود – خبرگزاری مهر اخبار ایران و جهان



به گزارش خبرگزاری مهر، مادر شهید ابراهیم و اسماعیل عصمت احمدیان فرجوانی او شاهد زنده ای است که پس از انقلاب حوادث زیادی را در فراز و نشیب های خود تجربه کرده است.

کتاب «مادر ایران» خاطرات شفاهی نوشته عصمت احمدیان است نورالهدی ماهاپاری نوشته شده و به زودی رونمایی می شود.

همچنین این خاطرات به عنوان محقق سید محمد آل عمران و نرگس اسکندری تدوین شده است.

شایان ذکر است کتاب «مادر ایران» روز جمعه 3 آذر 1400 ساعت 18:00 به یاد سردار علی هاشمی (جنب گلزار شهدای اهواز) برگزار می شود.

سیر زندگی بانو احمدی نژاد در جنگ خلاصه نمی شود. پس از جنگ نیز با انجام فعالیت‌های اجتماعی و راه‌اندازی کارگاه‌های خوداشتغالی برای جوانان به‌ویژه زنان، به ایفای نقش در جامعه اطراف خود ادامه داد.

گزیده هایی از این کتاب را می توانید در زیر بخوانید:

عید سال بود که بی خبر و تنها به خانه ما آمد. با دستان خود قاب کنید “صلح برای تو یا زینب کبری (س) «به دیوار بزن، مبل را برداشت و جلوی من گذاشت، گفت می خواهم جلوی مادرش بنشینم.

– حاج قاسم ببخشید که چند سال پیش شما را نمی شناسم. من که بعد از ظهر روشنایی نداشت. قطعا من نه.

– شما اهل کجا هستید؟ همینطور وقتی اسماعیل به دنیا آمد، تو چشم بصیر داشتی. پسرش را در سوریه دیدم. زیاد ازش خوشم می آید آمد. مانند خودشه. نمی تواند بیا بریم صفحه اصلی ش? پس حاجی آقا کجاست؟

– با امیر دوتایی رفتن به کاشمر صفحه اصلی دخترم ندا.

او از کوپیلای خالص صحبت کرد. او از صبر خانواده شهید تمجید کرد و از درخواست ناهار من دست برنداشت.

یکی من یک جایی دعوت نامه دارم. اگر من قول ندادم، بزرگترین افتخار این بود که بخورم و خدمت مادرم کنم.

– خدا تو را حفظ کند خوب سوگند حج.

– من این هدیه را برای شما آورده ام. ورق ذرت. حتی این دو کتیبه یکی مدفوع خودتونه حتی یکی برای حاج امیر. به او سلام کن برسونین. برای من هم مثل امیر و اسماعیلتان عاقبت بخیر کنید خوب بشام. برای شهدا دعا کنید بشام.

**

نام بسیج تنها پایه ای بود که بدحجابی و لاکی را پذیرفت. بارها با مخالفت اقشار دیگر مواجه شده ام و بارها از کارم دفاع کرده ام که این هنر برای جذب یک زن شاغل که فقط بینی اش نمایان است نیست.

ما باید افراد با حجاب را جذب کنیم هشدار انجام می دهد و برمی گردد.

رفتار دوستانه و احترام در هنگام بی حجابی زنان و دختران چشم ها آنها در هفته دوم من را دیدند، آنها از من بهتر و زیباتر بودند. من محجبه و بی حجابی را از ته دل دوست داشتم و همیشه و همه جا گفته ام که همه دختران و زنان فرزندان من هستند.

**

خیلی مراقب باش بودن اوسا جواد. خصال شما رودخانه. یکی وقتی کسی تو را نمی بیند آره. من خیلی ترسیده بودم. کتاب را داخل کیسه سیمانی گذاشتم و درب آن را محکم کردم. در مسجد مرعشی شنیدم که یک «آیت الله» پیدا شد که قصد ترور شاه را داشت و شاه او را به ترکیه تبعید کرده است. به ساواک گفتند اگر کتابش را در دست کسی دید، ناخن و سرش را قطع کن. اگر

** روی سر محصول نوشتیم تحویل محصول فقط 24 ساعته. همه ی آن نامه های تقدیر و تشویق از ارگان ها و سازمان ها که به مشتریانم اضافه شد، دلیل مشابهی داشت: من به تحویل بسیار خوشبین بودم. سفارش.

کار در چنین مکانی مستلزم مراقبت و انضباط بود. گاهی خیلی به کارگرم نیاز داشتم، اما او نیم ساعت تاخیر داشت و آن روز خیلی ضرر کردیم. آمد بررسی کردم که همه بتوانند به موقع بیایند و بروند. 6:30 صبح تا 9 شب

از آن به بعد کارگر مرحوم مجازات شد: «امروز برای تو من کار ندارم برو فردا بیا.

دانشجوی داستانی

ندا و نسرین به خوبی مراقب درس‌های من بودند. یک نفر اضافی در دامن معلم گره زد. اینجوری دامن تنگ و شیک به نظر می رسید و معلوم نبود با چادر نماز درست می شد یا نه. دو قرقره چوبی ته صندلش با کفش پاشنه بلند بسته شده بود. نسرین وضعیت ندا را «زیبا و منظم» توصیف کرد. گاهی یک تیغ شلوغ دور زدن آره داشتم ندا را تماشا می کردم که به دانش آموزان داستانی درس می داد.

**

_کپشن امیر رومدرسه آیا ترک کردی

_یک بچه ها هستند یتیم. من دونام پدر خیر. آمد کنار من دستش را روی کتش گذاشت و خداحافظی کرد. چند تا زیبا! سریع من اوردم من دادم که. تو هم همینطور چیزی که به خاطر خدا شما را خیلی دوست دارد دادن هیچ چیزی من خداوند بسته شدن سطل بازیافت نذر امام حسین (ع) نفت می ریزدآ) نکن کاپشن را به یتیم دادم تو هم همینطور سلام برسان خوب; بگو.

_تبریک می گویم خوب.

دیدگاهتان را بنویسید